.

ساخت وبلاگ
  دوستی در دوران دانشجویی با من تماس گرفت و با نگرانی گفت ؛ در جلسات کریکسیون پایان نامه خود ، به مشکل برخورده است . استاد راهنما ایشان ... که من هم از دانشجویان این استادِ سخت گیر بودم ... توصیه کرده بود ... این دوست از من کمک بگیرد . قرار شد یک روز صبح این دوست با تمام اتـُدهایی که برای پایان نامه اش زده بود ، به دیدن من بیاید ... طی ملاقاتی که ما با هم داشتیم ... خیلی زود تصمیم گرفتم ، بجای کشیدن خط روی اتُـدهایش ... کاری دیگر انجام دهم . به قول معروف .. به جای دادن ماهی به دستش .. ماهیگیری را به او آموزش دهم .   پس روش خود ، که چند هفته بیشتر از خلق آن نمی گذشت ... را برایش ، مرحله به مرح ....ادامه مطلب
ما را در سایت . دنبال می کنید

برچسب : روزهای,آفرینش,مقدمه,اولین,آزمایش, نویسنده : ehamizb بازدید : 34 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 3:36

  ساعت سه بامداد است ... این نیمه شب هم مثل نیمه شب های دیگر بیدارم .. همیشه زمانی را که همه خواب بودند ، غنیمت شمردم برای تلاش ... تلاشی در راستای بهبود مسیر ... مسیری برای تکامل آنچه آموختم .   شب های مکرری بین این پیمودن ها ، بر صندلی نشسته .. روی میز پا دراز کرده .. چشم ها یم را بسته .. و با افکاری مملو  از خط و خطوط .. منحنی ، صاف و شکسته .. دنیایی از زیبایی ساختم .. و خوابیدم .   ولی آن شب ، آن شب فراموش نشدنی ... خواب از سرم پریده بود .   آن شب موضوعی را دریافتم  ؛ که چند ماه بود روی آن کار می کردم .. و بی تردید ثمرهء چند سال تلاشم در این زمینه بود .. و شاید یک عمر برای رسیدن به این ل ....ادامه مطلب
ما را در سایت . دنبال می کنید

برچسب : روزهای,آفرینش,مقدمه,پیشگفتار,دوم, نویسنده : ehamizb بازدید : 30 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 3:36

» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.

....
ما را در سایت . دنبال می کنید

برچسب : تسخیر,قمرها,روایت, نویسنده : ehamizb بازدید : 26 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 3:36

 

چطوری امشب صبح میشه ؟

چطوری خورشید به آسمون میاد ؟

خوابم نمی بره ...

میشه تا وقتی نمیشه ، میشه که روشن شه !!

هوا را می گم ...

.

.

.

....
ما را در سایت . دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ehamizb بازدید : 14 تاريخ : يکشنبه 25 مهر 1395 ساعت: 16:20

 

تو این مأموریت سِناتور و من کمک می کنیم به هم ، تا موفق بشیم ...

همیشه در کارهایی که چند تا از نیروهای ما در کنار هم هستیم ...

و پشت هم را داریم ، خیلی راحت از پس افراد لشگر بدی ها بر می آییم ...

نیروهای لشگر بدی ها همیشه به یک روش حمله می کنند ...

 

روش تکراری !!!

.

.

.

 

....
ما را در سایت . دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ehamizb بازدید : 14 تاريخ : يکشنبه 25 مهر 1395 ساعت: 16:20

  ساعت سه بامداد است ... این نیمه شب هم مثل نیمه شب های دیگر بیدارم .. همیشه زمانی را که همه خواب بودند ، غنیمت شمردم برای تلاش ... تلاشی در راستای بهبود مسیر ... مسیری برای تکامل آنچه آموختم .   شب های مکرری بین این پیمودن ها ، بر صندلی نشسته .. روی میز پا دراز کرده .. چشم ها یم را بسته .. و با افکاری مملو  از خط و خطوط .. منحنی ، صاف و شکسته .. دنیایی از زیبایی ساختم .. و خوابیدم .   ولی آن شب ، آن شب فراموش نشدنی ... خواب از سرم پریده بود .   . . . ....ادامه مطلب
ما را در سایت . دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ehamizb بازدید : 12 تاريخ : يکشنبه 25 مهر 1395 ساعت: 16:20

  دوستی در دوران دانشجویی با من تماس گرفت و با نگرانی گفت ؛ در جلسات کریکسیون پایان نامه خود ، به مشکل برخورده است . استاد راهنما ایشان ... که من هم از دانشجویان این استادِ سخت گیر بودم ... توصیه کرده بود ... این دوست از من کمک بگیرد . قرار شد یک روز صبح این دوست با تمام اتـُدهایی که برای پایان نامه اش زده بود ، به دیدن من بیاید ... طی ملاقاتی که ما با هم داشتیم ... خیلی زود تصمیم گرفتم ، بجای کشیدن خط روی اتُـدهایش ... کاری دیگر انجام دهم . به قول معروف .. به جای دادن ماهی به دستش .. ماهیگیری را به او آموزش دهم . . . . ....ادامه مطلب
ما را در سایت . دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ehamizb بازدید : 18 تاريخ : يکشنبه 25 مهر 1395 ساعت: 16:20

 

آینه ی اتاق من شاهد چه چیزها که نبود ...

 

حتی وقتی پرده ی اتاقم را می کشیدم ؛

آینه بود ،

که هر چه داشت رو می کرد ...

 

.

.

....
ما را در سایت . دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ehamizb بازدید : 30 تاريخ : يکشنبه 25 مهر 1395 ساعت: 16:20

  با سلام و تشکر از خداوندی که به تازگی شناختمش ... خانواده ، دوستان و اساتیدی که به طور مستقیم و یا غیر مستقیم ، در پیشرفت و سپری کردن دروس معماری و زندگی ، مرا یاری و راهنمایی کردند .   نوبت قبلی ... در مقدمه چنین دفترچه ای که حکم پایان دوره ی آموزشیِ وقت را داشت ؛ داستان قورباغه ای را نوشتم که در رقابت رسیدن به برج بلندی ، پیروز شد ...   و رازش کَـر بودن گوشهای آن بود ، که نمی شنید ؛ وقتی همه میگفتند : او نمی تواند !!!   اما امروز از شمیشیری می گویم که هر چقدر تیـز تر می شود ، به همان اندازه ... بُـرنده می شود و آسیب رسان . . . .   ....ادامه مطلب
ما را در سایت . دنبال می کنید

برچسب : مقدمه پایاننامه, نویسنده : ehamizb بازدید : 16 تاريخ : يکشنبه 25 مهر 1395 ساعت: 16:20